خشونت یکی از بزرگترین و most مشکلات جامعه است. هزینه انسانی جرائم خشونتبار بسیار واضح است: قربانیان، مجرمین و شاهدان همگی رنج میبرند. خشونت در مقیاس وسیع رخ میدهد: در ۱۵ - ۲۰۱۴، در انگلستان و ولز در حدود ۱.۳ میلیون حادثه خشونتبار وجود داشت. تاثیر مالی نیز سرسامآور است: برآورد شدهاست که جرائم خشونتآمیز در سال ۲۰۱۲ ۱۲۴ میلیارد پوند برای انگلستان هزینه داشتهاست - که ۷.۷ درصد از تولید ناخالص ملی این کشور است.
اما در حالی که ما ایدهای در مورد اثرات خشونت داریم، ما چیزهای زیادی در مورد نحوه کار آن نمیدانیم. اگر ما راههایی برای کاهش خشونت پیدا کنیم - یا با توانبخشی مجرمان خشن، یا جلوگیری از خشونت در وهله اول - پس ما به درک بهتر از آنچه که باعث آن میشود نیاز داریم. به طور خاص، ما باید بدانیم که چه چیزی باعث میشود مردم به خشونت تبدیل شوند و چه تغییراتی میتواند برای کاهش این گرایش ایجاد شود.
یک چیز که ما میتوانیم مطمئن باشیم این است که خشونت ارتباطی با روانشناسی دارد. خشونت مجموعهای از رفتارها است که ریشه در انگیزهها و واکنشهای عاطفی پیچیده دارند. همانند دیگر مشکلات روانی، متخصصان سلامت فکر میکنند که خشونت را می توان به عنوان بسطی از یک واکنش عادی تلقی کرد؛ همه ما ناراحت میشویم، اما تنها برخی از ما افسرده میشویم؛ همه ما نگران هستیم، اما تنها برخی از ما اختلالات اضطراب را توسعه میدهیم.
شاید همان رویکرد برای درک خشونت بکار رود. همه ما میتوانیم پرخاشگر و یا خصمانه باشیم، اما شاید برای برخی، این احساسات به حدی شدید میشوند که به رفتار خشونتآمیز ترجمه میشوند.
بیش از یک احساس
اگر این منطق را دنبال کنید، ممکن است فرض کنید که خشونت زمانی رخ میدهد که احساس خشم از کنترل خارج شود. اما اگر این درست باشد، شما انتظار دارید که مداخلات مدیریت خشم برای کاهش خشونت انجام شود. شواهد حاکی از آن است که آنها نیستند. خشم میتواند در واقع نقش مهمی در فعال کردن خشونت برای برخی از مردم ایفا کند، اما نه لازم است و نه برای اعمال خشونت کافی است. به همین ترتیب، در حالی که مصرف مواد مخدر و مشکلات بهداشت روانی با رفتار خشونتآمیز مرتبط بودهاند، هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد آنها واقعا موجب آن میشوند.
تا کنون، تحقیقات روانشناسی تا حد زیادی نتوانسته اند نتایجی را ارایه دهند که به ما امکان میدهد علل واقعی خشونت را شناسایی کنیم. این امر به نوبه خود به این معنی است که ما پیشرفت کمی را در پیشگیری از آن و حتی کمتر بر توانبخشی کسانی که به شدت عمل میکنند، انجام دادهایم. بهترین پیشبینیکننده کسانی که خشونت خواهند دید سن، جنسیت و سابقه خشونت قبلی هستند - هیچ یک از آنها را نمی توان برای هدف مداخلات مورد استفاده قرار داد.
با این حال، تحقیقاتی وجود دارد که نشان میدهد خشونت به دو روش مختلف رخ میدهد؛ که ما میتوانیم بین خشونت "ابزاری" و "خشونت عاطفی" تمایز قایل شویم. این خشونت به عنوان وسیلهای برای پایان دادن به عنوان مثال در سرقت برای به دست آوردن پول نقد و یا کالا استفاده میشود. این خشونت به خودی خود پایان مییابد و تحتتاثیر احساسات قرار میگیرد - همانطور که در موارد تجاوز شدید میبینیم.
در دانشگاه بث، گروه تحقیق روانشناسی بالینی، ما بر روی فرم دومی تمرکز کردهایم. ما به دنبال درک این مساله هستیم که چرا یک فرد با نگاه به روشهای مختلف که افراد خشن و غیر خشن طیف وسیعی از موقعیتها را تفسیر میکنند، به خشونت تبدیل میشود.
سرزنش و سرزنش
کار قبلی در این زمینه فرض میکند که روشی که مردم نسبت به جهان دارند تحتتاثیر تجارب قبلی خود قرار دارند. تجربه اولیه ما باعث میشود که ما فرضیات عمومی درباره نحوه کار دنیا، یا حداقل نحوه کار آن را توسعه دهیم. به عنوان مثال، اکثر مردم بر این باورند که تا حدی زندگی باید با من منصفانه رفتار کند "، و از جمله اینکه" افراد دیگر باید با من منصفانه رفتار کنند."
تحقیق با افراد دارای ریسک بالا نشان میدهد که عزتنفس پایین، که از سنین پایین رشد میکند، میتواند نقشی کلیدی در راهاندازی رفتارهای خشونتآمیز ایفا کند. به عنوان مثال، یک فرد ممکن است در پی یک دوران سخت، بد رفتاری، بد رفتاری و بد رفتاری در مورد خودشان احساس بدی داشته باشد. با این حال، این فرد ممکن است به ظاهر اعتماد به نفس داشته باشد، حتی محققان مغرور پیشنهاد میکنند که این یک دفاع در برابر احساسات درونی شرم، ضعف، آسیبپذیری و عدم تناسب است.
این نظریه بیان میکند که این احساسات آنقدر دردناک هستند که اگر فرد درک کند که فردی آنها را تحقیر میکند و یا بیاحترامی آنها را نشان میدهد، قادر به تحمل آن نیستند. واکنش شدید حس غرور و غرور را احیا میکند، در حالی که هر کسی که این حس آسیب یا تحقیر را ایجاد میکند تنبیه میکند.
هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد، برای آزمایش اینکه آیا این نظریه در بسیاری از موارد صادق است یا خیر. و ما راه زیادی برای تعیین اینکه آیا مکانیزمهای پیشنهادی در این نظریه، در واقع، برای کسانی که خشن میشوند، اعمال میکنیم. اما اگر بتوانیم به این سوالات پاسخ دهیم، ممکن است بتوانیم با رفتارهای شناختی رفتار شناختی مقابله کنیم که به مردم کمک میکند تا افکار و تفاسیر را به چالش بکشند که واکنشهای خشونتآمیز را تحریک میکنند و به شیوهای متفاوت واکنش نشان میدهند. در این راستا، ما به دنبال افراد بالای ۱۸ سال، هم با و هم بدون سابقه خشونت هستیم تا در تحقیقات خود شرکت کنیم.
ما امیدواریم که این مطالعه بتواند به درک فزاینده خشونت و رویکردهای جدید برای جلوگیری از خشونت و توانبخشی مجرمان کمک کند.